پارت ۳۹ حذف شده بود دوباره گذاشتم

نفرتی که تبدیل به عشق شد
P39

_الان میایم
(ویو کوک)
یکی از خدمتکار ها اومد صدامون کرد رفتیم پایین پیش پدر و مادرم
یوری و عمو هم بودن همه سر یک میز بودیم ولی ...
ولی یه صندلی کم بود
مطمئنم کار یوری بود
&اوپا جونم بیا بشین اون دختره بین ما جایی ندارنهه(خنده)
_قبلا بهت گفته بودم حرف دهنت رو بفهمی نگفته بودم ؟
دست ا.ت رو گرفتم رفتم روی یکی از صندلی ها نشستم و ا.ت رو روی پام گذاشتم به مرور گرد شدن چشم یوری رو دیدم طوری که داشت جوری رفتار میکرد که انکار حرص نمی‌خوره
ستم رو دور کمرش پیچیده بودم و با انگشت شصتم نوازشش میکرد
÷یوری این چه کاریه دخترم برو یه صندلی بیار برای ا.ت
&به من چه مگه من کلفتشم خیلی ازش خوشم میاد که برم براش صندلی بیارم
+ممنون مادر جان نمی‌خواد یوری جان رو به زحمت بندازین خودم برمیدارم
درسته که ا.ت توی جواب دادن به من به لکنت میوفته ولی توی جواب دادن به بقیه حرف نداره
بلندش کردم و روی صندلی خودم نشوندم و رفتم و یه صندلی آوردم
گذاشتم و روش نشستم بعد اینکه غذا خوردیم مادر پدرم گفتن باید امشب رو اینجا بمونیم خیلی اسرار کردن دیگه مجبور شدیم یه اتاق بهمون دادن تا بریم و بخوابیم
دیدگاه ها (۸)

نفرتی که تبدیل به عشق شدP49 ب.. باشه(ویو کوک)می‌دونم نباید ت...

نفرتی که تبدیل به عشق شدP50×بامممممممم(صدای شلیک گلوله)(ویو ...

نفرتی که تبدیل به عشق شدP48اره ...ا.ت دختر کسیه که جیمین رو ...

الان که خودم دارم میخونم و میبینم که به به چقدر غلط املایی و...

پارت ۸۶ فیک ازدواج مافیایی

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

رمان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط